حس می کنم تو را
چنان حس می کنم چونان زمانی
که ترک از اسپانیا گریخت
و یهودنیز گریخت، لحظه های فشرده
من درد تو را حس می کنم، برادر
ایران
و
میدانم تو نابی
من نیز از هیروشیما و چرنوبیل
وحشت دارم
و هرچند قلبم ترک بر می دارد، در
سراما نقشه ای دارم.
می دانم تو نابی برادر ایران
درود من
بر شاعرانت
بر ریاضیدانان و همه ی دانایی
عظیمت
آه بیا به کاروان بزرگ زمین بپیوند
آنجا که ما شاعران تو را در آن می
گنجانیم
برادر ایران ، من عاشق شعرهای توام
حالا بیا دست مرا بگیر
تا با هم
بخوانیم
رباعیات عمر خیام را.
زیرا من شعرهای تو را دوست دارم
برادر ایران، ای گل تمدن!
چه نهایتی دارد پرواز روح تو
در ساعات اولیه ی انسان
بیا تا اوج بیشتری دهیم پرواز را
ای گل
تمدن !، برادر ایران
Brother Iran
by Michael R. Burch
Brother
Iran, I feel your pain.
I feel it as when the Turk fled Spain.
As the Jew fled, too, that constricting span,
I feel your pain, Brother Iran.
Brother
Iran, I know you are noble!
I too fear Hiroshima and Chernobyl.
But though my heart shudders, I have a plan,
and I know you are noble, Brother Iran.
Brother
Iran, I salute your Poets!
your Mathematicians!, all your great Wits!
O, come join the earth's great Caravan.
We'll include your Poets, Brother Iran.
Brother
Iran, I love your Verse!
Come take my hand now, let's rehearse
the Rubaiyat of Omar Khayyam.
For I love your Verse, Brother Iran.
Brother Iran,
civilization's Flower!
How high flew your spires in man's early hours!
Let us build them yet higher, for that's my plan,
civilization's first flower, Brother Iran.
The HyperTexts